سلام ...
امیدوارم حالتون خوب باشه ...
از وقتی که 21 ساله شدم دنیا واسم رنگ قشنگتری پیدا کرده و دارم معنی واقعی زندگی رو حس میکنم. خبری از کارایی که قبلا میکردم نیست شاید یه شوخی هایی یا دلخوری هایی باشه ولی در کل بزگتر شدم و سعی میکنم دنیای دور خودم رو قشنگتر ببینم.
انگار دیوار های خونه مثل رنگین کمون رنگارنگ شدن.
همه مردم دنیا چرا انقدر یهو خوش قیافه شدن !!!
چرا دیگه از کسی بدم نمیاد ؟
احساس خوشبختی چیزیه که توی وجود من همیشه پیدا میشه وقتی که تو هستی
الان دیگه بیشتر دعا هایی که میکنم واسه خوشحالی تو هست
خیلی حس خوبیه که یکی دیگرو حتی بیشتر از جونت دوست داری ...
اگه بدترین حال دنیا رو داشته باشی خنده هاش قند تو دلت آب میکنه...
هیچوقت نمیتونی بفهمی که چقدر خندیدنت و حال خوبت فوق العاده هست چون تو نمیتونی خودت رو داشته باشی ...
سوالی که همیشه از خودم میپرسم اینه که خدا چقدر منو دوست داره که تورو واسم انتخاب کرده !!!
همیشه ممنونشم که فقط یه روز دیگه میتونم با بهترین آدم دنیا همراه باشم
بعضی وقتا بقیه درک نمیکنن منو و شاید به من و حرفایی که میزنم بخندن یا به نظرشون مسخره باشه ...
قضاوت همیشه سخته چون هیچکس جای من نیست که تورو داشته باشه ...
این یبار رو بهشون حق میدم ... بخندین که خنده هاتونم خوشحالم میکنه ...
رسیدیم به وسط قشنگترین فصل بهترین سال که با قشنگیاش منو فوق العاده قافلگیر کرد ...
چه خوبه این سال 95 ...
کاش هیچوقت تموم نمیشد ...
+ بعضیا هستن توی زندگیمون که بخاطر همین بودنشون باید بریم و ازشون تشکر کنیم ...
ممنونم که هستی زندگی من ...
همیشه دوست دارم
موفق باشید ...
یا مهدی ...
طبقه بندی: اعتراف، تفاوت، خاطره نویسی، احساس نویسی، موضوع آزاد،
برچسب ها: پاییز، دنیای من، با تو، سال 95، قشنگی، قشنگ ترین فصل، آبان،
این مطلب رمزدار است، جهت مشاهده باید کلمه رمز این مطلب را وارد کنید.